کاش کسی بود می پرسید به چرا گریه می کنی؟اما افسوس که هیچ کس حتی متوجه نیست من دارم گریه می کنم ،همان بهتر که آنقدر احمقند که نمی فهمند دارم چه می کنم،اشکهایم روانند،بدون این که پیدا باشند!اشکهایم حرام می شوند ،می ترسم که روزی تمام شوند،آخر اشک که فروشی نیست،اگر تمام شوند من چه کنم؟الان که اشکهایم همواره جاریند ،قلبم تیر می کشد از درد؛کاش کسی بود تا دردم را باش تقسیم کنم،کاش کسی بود اندک اشکی قزض می داد تا زود تر این درد با اشک خارج شود،اما کاش کاش گفتم بی فایدس ،من تنهام با دنیایی از غم که یادگار رویاهاست.من و دنیای غم، دنیایی فراتر از این جهان ساختیم،در این دنیا من با اشک هایم اقیانوس می سازم،اقیانوس های من درست همانند اقیانوس های این جهان پهناورند،بی انتها،عمیق،با زیبایی فراتر از ذهن بشریت و آبی شور به شوری آب افیانوس ها،با این تفاوت که آبش به جای این در ابتدا شیرین باشد،از همان اول شوراست!
دوشیزه شوکران من هستم عنصرمرگ.من هستم دخترمرگ.من هستم شوکران،سبز هم چون پیش از مرگ وسرد هم چون پس از مرگ،و زیبا هم چون گیاهی زیبا،به اندازه ی زیبایی مرگ.